به نام او
حسبناالله ونعم الوکیل نعم المولی ونعم النصیر
الهی...
واژه واژه حرف هایم را جمع می کنم در پشت چشمانم
تا در ساعت عاشقی قطره قطره بچکد در نگاه مهربانت
حرف هایی را که هیچ گوش شنوایی محرمش نیست
وزبان هم قاصر ز بیانش...
تنها آهنگِ دل آن را خوب می نوازد
و تنها صاحب دل آسمانش را به ساز همدلی کوک می کند
چه سمفونی زیبایی موسیقی باران و صدای غلطیدن اشک ها
دیگر نفس های تنهایی برایم سنگین نیست
پر گشوده به آسمانت
قایق غم هایم غرق می شود در دریای وصال ِ تو
و باز پنجره ی امیدی که باز می شود در سجاده ی شب
سرگردان است پری که جدا شده از بال های کبوترش
باید بیاموزم زیر سا یه ی تو پرواز کنم
بنده ی کوچک تو...
اظهر